باران و طوفان

ای عشق نبار و نتاب و  نرویان

دگر رنگین کمانی  د رگوشه قلبم  آسمان را نمی آراید

دگر لطافت هوا را نخواهم بویید

و دگر در زیر لمس و نوازش ها ی آفتاب

قدمی کودکانه  نخواهم برداشت

ای عشق  رعدی بزن  و غرش و طوفانی

که ویران کند  سرزمین خشک خاکیم را 

که برچیند علفهای هرز و مردنی را

که شایددر وزش باد بذر امیدی افتد

باران سیرابش کند 

وآفتاب رشدش دهد

ای عشق   باران بهاری را همراه مگزین

تو از تبار طوفان  صحرای 

حرف من و تو

حرف نم نم بارونه

نم لباس زیر بارونه

حرف خواهش چتره

حرف  دویدن دنبال سر پناه

حرف من وتو حرف نیسم باده

حرف نجوای  وزش

حرف پروازه

حرف لطافت آزادی

حرف  ابستن گلهاست

حرف من وتو

حرف پروازه

حرف گشودن بال زیر آفتابه

حرف من وتو

حرف ابه

حرف روانه دنبال راهه

حرف من وتو

حرف انجام و سرانجامه

ابر سایه دار

 

د رحیات خانه پدری ام

زیر باران یا زیر چتری

کنار درختی ویا د رگوشه کنجی

با و بی همه چیزی

چه فرقی داشت

زیبا بود بارانی که از ابر میچکید

ذره ذرات دنیا را درخشان میکرد

ومیجهید بر شیار ها ی کف زمین

د رمسیر سرنوشت

باغچه  را پر میکرد

تا در مسیری غلتان د رکنار یکدیگر

با هم به غنچه نوشکفته ای رسد

وبا نوازش اولین پرتو خورشید

شادی دو جهان را در سفره بگشاید

ولی د رحیات خانه من

نه چتری است نه گوشه و کنجی

نه درختی است نه باغچه ای

با همه و بی هیچ چیزی

حا ل و هوای ابرها بارانی نیست

نه قطره ای نه شیاری

نه جویباری و غلتشی

وغنچه ای که با  اولین نوازش

کودکی را به کهنسالی میرساند

آری

ابر خانه ما فقط سایه دار دارد

آخرین قطره

 

خسته و کوفته تا مرگ

مکن

نظم ظربان قلبم را بر هم مریز

سالهاست که قلبم با آخرین نفسهایم همراه شده

بنگر

چگونه چهار دست و پا جسمم روحم را میکشد

چگونه قطرات حیات بدنم را جیره کرده

ببین

که چگونه آخرین قطرات اشکم سویم را میشوید

که دگر نبینم سرابی را

که چگونه تپش قلبم اشک سویم را روان می سازد

وحیات  را چهار دست و پا بدوش میکشم

تا با آسایش و آرامش رو به مزارم گزارم

مفروز

آخرین قطرات حیاتم را به سخره مگیر

و رو ی نگاهم را به افقها مدوز

که دگر نه توان تاوان را

 که حتی توان قطره حیات را ندارم

عشق

با پایان هر شب چشمانم پلک بی عشقی را در یادم میکوبد/گوشم هزاران نجوای عاشقانه رو طلب 

میکند /لبانم در انفجار نجوای عاشقانه ترک برداشته /دستانم با امید روشن کردن شمعی پرواز میکند /

بویاییم تنها وارث حقیقی بوی عاشقانه /هر ظربان قلبم میکوبد بر طبل بی عشقیم و صدایش میلرزاند 

قلب و پایم را/چشمانم زیبای عشق زمینی را طلب میکند/لامسه ام صحرای ترک خورده از نواز ش/

با این وجود تنها تو/

ای عشق زمینی لایق عشق منی