آخرین قطره

 

خسته و کوفته تا مرگ

مکن

نظم ظربان قلبم را بر هم مریز

سالهاست که قلبم با آخرین نفسهایم همراه شده

بنگر

چگونه چهار دست و پا جسمم روحم را میکشد

چگونه قطرات حیات بدنم را جیره کرده

ببین

که چگونه آخرین قطرات اشکم سویم را میشوید

که دگر نبینم سرابی را

که چگونه تپش قلبم اشک سویم را روان می سازد

وحیات  را چهار دست و پا بدوش میکشم

تا با آسایش و آرامش رو به مزارم گزارم

مفروز

آخرین قطرات حیاتم را به سخره مگیر

و رو ی نگاهم را به افقها مدوز

که دگر نه توان تاوان را

 که حتی توان قطره حیات را ندارم