چشمان

دوست داشتم چشم م دوستم بود

بارم نبود

دوست داشتم پرواز میکرد

اسیر نبود

رنگها را بجا ی دیدن درست میگرد

کور نبود

زیبایی ها را تشخیص میداد

نابینا نبود

دوست داشتم در دستانم  نگه میداشتم

آزاد نبود

دوست داشتم چشمان بسیاری داشتم

دوتا نبود

دوست داشتم  تجسم مادر بود

بی قاعده نبود

دوست داشتم  تمامش با یه نگاه تموم میشد

دوان نبود

میشد هدیه داد

اسیر نبود

میشد کار مغزم را انجام میداد

منزوی نبود

دوست داشتم خدایم میشد

فقط یه حس نبود

میشد چون مادر پرستارش بودم

ولی  بچه ای بیش نیستم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد