درد تنهایی

زمانی که دیگر خیلی دنیا بر قلب کوچک وبی تقصیرم فشار می اورد

 تنها تورا دارم و تنها تویی که با تو دردم دردم را تسکین میدهد

زمانی کسی را نمی فهمیدم و حالا همه را

زمانی بی درد بودم و حالا فهمید م معنای لذت درد را

درد همش درد نیست درد همش کمبود و نیستی نیست درد بودن است در اوج نیستی

درد لذت است در اوج درد نمیدانم چیست ولی میدانم که تنهایم نمیدانم دنبال که هستم

 ولی میدان که کسی انتظار مرا میکشد

نمیدانم درد چیست ولی میدانم که درمانی هست

نمیدانم خدا چیست ولی میدام که وجود دارد

یک چیز را فهمیدم آن اینکه بودن را باید در اوج نبودن و هستی را در اوج نیستی

 و لذت ارا دراوج درد بیابی

نمیدانم که چه میگویم ولی میدانم که گفتنیها را باید گفت

باز ای یاور همیگشی  من باز تورا تنها مگیذارم مانند خودم

 وباز به این می اندیشم که من وتو دوتنهاییم

15/05/74 ساعت 7:10

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد