مظلوم

بخدا مظلومیت را دیدم ,لمس کردم, بوییدم , شنیدم, گفتگو کردم و مرا در آغوش کشید 

 

نمیدانم سحرشده بودم  

اگر میدانستم نمیگذاشتم مرا درآغوش بگیرد  

بهمان آشنایی بسنده میگردم 

نمیدانستم مظلومیت تنها است 

و تمام وجودم را با خودخواهی میگیرد  

همیشه اسمش در خاطرم به لطافت بود 

به مهربانی به عشق و شهادت 

ولی نمیدانستم که جسم را در روح میکشد 

با مرگ چندان فرقی نمیکند 

وقتی که بخواهی فریاد بزنی و نتوانی 

 سنگینی جسم را روحت دیگر نمیتواند یاری دهد  

حتی زبان را 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد