د رحیات خانه پدری ام
زیر باران یا زیر چتری
کنار درختی ویا د رگوشه کنجی
با و بی همه چیزی
چه فرقی داشت
زیبا بود بارانی که از ابر میچکید
ذره ذرات دنیا را درخشان میکرد
ومیجهید بر شیار ها ی کف زمین
د رمسیر سرنوشت
باغچه را پر میکرد
تا در مسیری غلتان د رکنار یکدیگر
با هم به غنچه نوشکفته ای رسد
وبا نوازش اولین پرتو خورشید
شادی دو جهان را در سفره بگشاید
ولی د رحیات خانه من
نه چتری است نه گوشه و کنجی
نه درختی است نه باغچه ای
با همه و بی هیچ چیزی
حا ل و هوای ابرها بارانی نیست
نه قطره ای نه شیاری
نه جویباری و غلتشی
وغنچه ای که با اولین نوازش
کودکی را به کهنسالی میرساند
آری
ابر خانه ما فقط سایه دار دارد