-
کتاب جدید
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1394 13:29
قابل توجه دوستان عاشق کتاب : در طی چندین سال مطالعه و جمع اوری مطالب بر آن شدم که کتاب جدیدم را مکتوب و مدون سازم و نتیجه ان را بطو رخلاصه میخوام در وبلاگم بزارم و امیدوارم مفید دوستان واقع گردد . این کتاب در 7 فصل تحت عناوین 1: آغاز خلقت 2: حضرت نوح 3: حضرت ابراهیم 4:حضرت موسی 5 :حضرت عیسی 6: حضرت محمد 7 : ابدیت...
-
جهل عمر
شنبه 13 تیرماه سال 1394 07:55
چه زود به قله رسیدیم و چه دیر سقوط کردیم نه رفتنم با خود بود و نه پرسیدن سقوط را نه قلم وچکشی و نه کوله باری نه پلی دیدم و نه تماسی از راههای دور نه با یاری بودم و نه یاوری ازبرای چه به قله رفتم واز برای چه سقوط سالهای سال گذشت زمان برایم تیک تاک پرسش گشت هر چه خوردم و نوشیدم دراین سالهای درد جزتکه های پرسشم نبود...
-
اول
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 13:50
عاشق عشق توام عاشق عشق نگاه اولت عاشق بوسه اول به زمان عاشق هدیه اول خودم عاشق تن پوش روز قرار که آمدی چو لکنت به زبان عاشق آرزوی بوسه ای که دهی در کوچه ای یا که نه در شبای بی کسی تر کنی با بوسه ات خاروخسی عاشق شبای با همم که فیلم را می کردیم تمام تا به کوه عشق گز کنیم دست هم گیریم عشق کنیم عاشق روز جزام که گذر کنیم...
-
تمدن و فرهنگ ایرانی
پنجشنبه 11 دیماه سال 1393 14:56
به نظر شما آدمی که ماشین داشته باشه سوار ماشین همسایه میشه؟ کره و چین جدیدا جشن بالماسکه و جشنهای اروپایی میگیرن.جالبه اونا با اون همه فرهنگ و مراسم.چرا؟ ما در ایران مراسم و جشن هم کم نداریم و درصورتیکه با مراسمات فرهنگی چه ملی چه مذهبی پایبند نباشیم سرنوشت ما چنینه. اگر دولت کوتاهی میکنه ما چرا؟
-
گلدان
شنبه 19 مهرماه سال 1393 11:17
دیشب دوباره خاک گلدام را عوض کردم نه از گلهای مریمی ونه از زیبایی های دنیاوعشق زندگی نه از جاری شدن رود وصدای خروشان آب ونه از ابرهای سفید دور دست دریای آبی از باغی پر از لیمودر شمال نه از آخرین سقوط گلدانم در پرتگاه جهالت قرنها مییگذرد گلدانی که خون قربانی را میطلبید من وتو هستی و شجاعتم راوکیان و نریمانم را من وتو...
-
وسهت تنهایی
یکشنبه 15 تیرماه سال 1393 14:56
گرچه دریا خدایی دارد با آنهمه وسعت دنیایی دارد با اینکه هزاران راز درونش دارد یا اینکه درونش هزاران دل دارد من نیز چو دریا خدایی دارم.
-
عدل
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 10:17
عادلم من کارم این است گرچه دام ا زهر چه خوب را نازل کار عدالت من نیم گرچه من رهروی جوی عدلم سد راه آب جوی عدل را باز کنم باکلنگی یا که نه با بیلی کار کنم اما عدل را هم میشود کتمان نمود کاتبان عدل را پنهان نمود رونوشت عدل را تغیر دهیم هرچه خواستیم برکاتبان دستور دهیم سوراخ عدل را مرهم نهیم انگشت برسوراخ تا ته نهیم ولی...
-
تکرار
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 15:11
باز یادم هوایت میکند هوایم را ابرهایت پر میکند گرشوم باران ببارم ا زهوا یا که نه خورشیدی بگردم از برات باز دوباره آب میگردم از صدات ببارم برسرکویت یا که نه جاری شوم بازتوبرتابی برمنو هوایم میکنی باز دوباره یادم هوایت میکند دوباره باز یادم هوایت میکند.
-
قدمهای مرگ
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 12:42
گذشت سنگین ثانیه های ساعت چون باری بر دوش چون مرگ زود رس سلولها چون از دست دادن عزیزانمان بقیمت ابدیت آنها و ازلیت ما و گذشت سنگین دقیقه های ساعت چون از دست دادن فرصتها شاید فرصت عشق شاید محبت شاید ایثار و شاید هم لبخند و چه بسا نزدیکی دولب چه واژگان عجبب و غریب و گذشت سنگین ساعتهای عمرمان چون گناهی عظیم به سنگینی...
-
دل
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 15:39
مکن ای دل زاری دست برروی کس یاری گرمرامت هست دادی دست بردارازیارزاری مکن ای صحرا بازی چون که ذاتت هست دلآزاری مکن با کس دلآزاری بجاش بارویش گل بکن بازی گر صبور باشی ای دل صحرا سبز گرددازبازی چون که ذات گل بودرویش توباش همدم گل وبویش
-
مپرس
شنبه 24 خردادماه سال 1393 13:24
دنبال عشقی میگردم که مپرس گفتم شاید تو باشی , بپرس دنبال نورخورشیدی میگردم که مپرس شاید با آیینه ای بتابانیمش , بپرس دنبال زلالی آبم که مپرس شاید جوی آن باشیم , بپرس بدنبال آهوی دوان میدوم که مپرس شاید توباشی , بپرس بدنبال آهویی میگردم که مپرس شاید وجودش آرزو باشد که بپرس بدنبال آرام جان میگردم که مپرس شاید گهواره ام...
-
چوب مدیریت ایرانی
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 15:29
جالب است بدانید که مدیریت ایرانی : 1: نخبگی را با چوب انتقاد میزنند. 2: انتقاد را با چوب اعتراض میزنند. 3: اعتراض را با چوب مخالف میزنند. 4: و مخالف را با چوب دشمنی میزنند. نکته جالب دیگر اینکه: 1:چوب انتقاد و اعتراض و مخالف و دشمنی با هم مثلا فرق دارد. 2: ولی فرق بین نخبگی و انتقاد و اعتراض و مخالفت و دشمنی را...
-
مرو
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 16:06
به تو گفتم مرو این بار در این راهی که بس پیچ است به تو گفتن مرو با کس که د رراه اولین پیچ است به تو گفتم مرو غمگین به تو گفتم مشین با کس با کسی که ندانی تو کجا ی پس وپیش است منم مثل تو غمگینم تو راه اولین پیچم منم مثل تو آواره هنوز دنبال تو میگردم.
-
اهل بیت
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 15:28
بارها با خودم اندیشیدم اهل بیت چیست و کیست؟ چرا اینقدر مهم است؟ رسیدم به مجسمه های نور رسیدم به آرامش و آسایش ورسیدم به آنجا که: مسیر زندگی جز این نیست اگر بتوانی قدمهایت را با آهستگی برداری . 1-دلاور و شجاع 2-با تدبیر 3-استقامت و مقاومت 4-دعا و عبادت 5-علم ودانش 6-اخلاق و منش 7- زیرکی 8-سایبان و تکیه گاه 9- حق شناسی...
-
شعر: پیشه
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 13:59
بیا پیشم من نگو پیر میشم با تو هم آغوشم من کنارت پیشم با تو همیشه
-
مظلومیت
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:13
بخدا سخت است فهمیدن بی دین از دیندار همیشه سخت بوده و هست آیا بی دینی شمر را کسی دیده بود هرگز او نماز خوان و اهل حدیث بود او قرآن میخواند و امر به معروف و نهی از منکر واما به ناگه او ستم و تاریکی و ظلم را در نینوا آفرید آری او میگفت حسین کفر است و من شمر ایمان همه تا کمر خم شدند و گفتند ماموریم ومعزور ,زن وبچه...
-
مظلوم
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 09:04
بخدا مظلومیت را دیدم ,لمس کردم, بوییدم , شنیدم, گفتگو کردم و مرا در آغوش کشید نمیدانم سحرشده بودم اگر میدانستم نمیگذاشتم مرا درآغوش بگیرد بهمان آشنایی بسنده میگردم نمیدانستم مظلومیت تنها است و تمام وجودم را با خودخواهی میگیرد همیشه اسمش در خاطرم به لطافت بود به مهربانی به عشق و شهادت ولی نمیدانستم که جسم را در روح...
-
زمان عشق love time
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 15:12
وقتی به برفهای درخت در یک زمستان آفتابی با نور خورشید مینگرم چون آدم برفی کلاه به سر با لباسی تن پوش و عینک به دیده وقتی حرکت خوشان آب برفها روی سنگ کوه درطی برفهایی که مینگرند در مسیر حرکت چون مترسکی با یک کشتزار سرسبزبی با پرنده وقتی برگهای زرد زیبا که به آرامی درخت کهنسال را ترک گفته و بی عجله مسیر اسمان به زمین را...
-
تجربه
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 10:44
تجربه عشق نه پی زور آمدم نه با تفنگ پر زور آمدم / من پی عشق آمدم / نه به دنبال هوی وهوس نه قیافه و نه زر وسیم / دنبا ل ملجایی که دمی بیاسایم / سر بر میان پای کسی نهم که تا صبح از رنگین کمان بگوییم واز توفان تورنادو / ا زمخلوط شدن خونها که الهه ای خلق گردد / از زیبایی دونفر که با هم زیبایی خفته را بیدار کند وزیبای...
-
خورشید
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 07:55
دگرباره خورشید را نخواهم اگرچه نونهالان خواهند مرد اگرچه زیبایی دریاچه ها از بین میرود اگرچه سروها میل به تنومندی را از دست میدهند اگرچه شکارچیان بیشتر رشد میکنند اگرچه پرواز پرندگان را نخواهم دید اگرچه زیبایی زیبایان را نمیبینم اگرچه شاید خدا مارا هم نبیند ولی فقط برای اینکه تورا نبینم ای سیاهی وتیرگی رونده به دلهای...
-
کامران
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 10:09
کریمی گویندم کامران اسمم است متولد 53 از شهر هعای ور پدر معلمی بود سرآمد کلاس که با انتها رسید 1c در امتحانات عالی بودم عزم رفتن به فرنگ داشتم که به حکم مادر خدمت برگزیدم حدیت جامعه هست بود ا ست نمیدانم ا زبهر ماندن همسر برگزیدم و از بهرما فرزندی جهت قوت منزل به کار روانه گشتیم با فارس مردی همکار شدیم مردی از ناکجا...
-
خدا
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 08:00
اگر خدایی هست صدای مرا به او برسانید آیا خدا گوش دا رد او صدای ما را میشنود ویا نمیشنود به من گفتند هزاران نفر که او صدایی نمیشنود من باور ندارم او قبلا مرا دیده است آیا خدایی هست که ببیند آیا خدا چشم دا رد او مارانمییند آیا خد ایی هست اگر هست به او بگویید بنده ای دارد که شاید از آن آسمان هفتم نشود دید اگر خدایی هست...
-
چگونه
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 07:49
چگونه پسندیدی و خندیدی چگونه رفتی و ندیدی چگونه در این سال و اندی چگونه موندی ونمردی در این دوران وحشت بگو تو با که موندی
-
درد تنهایی
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 10:10
زمانی که دیگر خیلی دنیا بر قلب کوچک وبی تقصیرم فشار می اورد تنها تورا دارم و تنها تویی که با تو دردم دردم را تسکین میدهد زمانی کسی را نمی فهمیدم و حالا همه را زمانی بی درد بودم و حالا فهمید م معنای لذت درد را درد همش درد نیست درد همش کمبود و نیستی نیست درد بودن است در اوج نیستی درد لذت است در اوج درد نمیدانم چیست ولی...
-
تکرار زمان
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 10:09
بازدوباره شرری از آتش در حین حال با سکوتی سهمگین در شب سیاه بر من حمله ور شده بازدوباره دیدن و یاد تو مرگی بر من لبخند میزند بازدوباره این مرض مرگوار سراپای وجودم را فرا کرفته واین بار لبخند نمیزند بلکه دندان تیز مکیند. احساس پوچی وتنهایی دیگر مرا آزار نمیدهد و حالا تنهایی بهترین همراز و بزرگترین همدرد من شده همدردی...
-
تو
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 10:17
تو تو ای کبوتر آزادی ای پرستویی که در قلبم جاگرفتی ومثل پیچک خونمون که همه چیز را پوشاند وفقط وفقط پیچک نمایان بود شدی ای تویی که به خونه بی درمون اومدی بی هیچ صدایی وجایی را وکنجی را یافتی که بنشینی انکاه از صدای طبل قلبم دریافتم که آواره گشته ام بی هیچ جایی وکنجی ودر آن بی هیچ جا وکنجی ود رآن بی هیچ جا ودر آن بی هیچ...
-
دوست
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 10:17
دوست در کوچه های شهر آنجا که جای پای آدمها نقش زمین وخاک میگردد آنجا گل زیبای نیلوفر میروید ومیروید ودیوارها جولانگاه اوست آنوقت عشق ودوستی در قلب من قوت میگیرد ومن آنرا احساس میکنم
-
شب
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 10:16
شب سقوط برگهای سبز درختان در میان درختان سر بفلک کشیده مرگ عقاب بلند پرواز درمیان آسمان آبی درختان وعقاب پایان روزی دردناک را درمیان شادی روزگار وسکوت شب و خاموشی جیرجیرکها وسکوت کودکی آواره درد کشیده به من میفهماند که من زنده ام ومیچشاند بودن ونبودن را 20/1/74
-
ویران
شنبه 21 مردادماه سال 1391 15:45
خود رامیبینم که ریز ریز گشته ام خود رامیبینم که نیست گشته ام بادی می آید نه طوفان است آنکه می آید که همه جا را ویران کرد همه خانه ها را وهمه امید را وتنها می مانم بی هیچ یاوری آه رسید ومرا چون کاه مانند حباب روی آی ترکاند پاهایم رابه زمین کوفت وخود را میبینم که که کوهی در دستانم است میبینم که بر لبه پرتگاه های رفته ام...
-
نور
شنبه 21 مردادماه سال 1391 15:43
می ببینم که نوری بسویم می آید آخریم ملجا وآخرین آمید آه دستم را بگیر کمکم کن مرا به خانه ات ببر مرا به دنیایت راهنمایی کن به جایی که زیبا باشد به جایی که آرامش پادشاهش باشد دستم رابگیر چن دستان یه کودک بگرمی بفشار که برای این بی خانه آخرین امید هستی آخرین چراغ 22/3/73 2.5ساعت